از هیچ کس در جهان پنهان
نیست که من عاشق و کشته مرده شکلات تلخ هستم. اینقدر این موضوع رو اینجا تکرار
کردم که بعضی وقتها احساس میکنم این سوء تفاهم واسه دیگران پیش میاد که من از صبح
تا شب شکلات دست گرفتم و دارم گاز میزنم. البته این یکی از آرمان هام به حساب میاد
ولی تا رسیدن به اون آرمان والا، فعلا به سالی 100 تا 200 گرم اکتفا میکنم. یعنی
در واقع تو ترکم.
منتها مثل هر معتاد دیگه ای
منم گاهی وقتها این حس نیازش بدجوری بهم فشار میاره و دست به اعمال ناشایستی
میزنم. یکی از اون موارد که اصلا بهش افتخار نمی کنم؛ همین تصویری هست که روبروتون
مشاهده میکنید. یک ظهر سرد زمستانی... کمی زودتر از اداره برگشتم خونه... یهویی
بهم الهام شد که برم سمت شکلاتی که ماه ها بود از نفس خودم قایمش کرده بودم... برش
دارم و هات چاکلت درست کنم... و ... به جای "ناهار" بخورم! بله درست
شنیدید. به جای ناهار! نه، جدا کدوم آدم نرمالی یه همچین کاری میکنه؟ ها؟ گفتم که
بهش افتخار نمیکنم. فقط چون هیچ رازی بین منو شما وجود نداره این موضوع رو مطرح
کردم. آخه این جور چیزا رو که نمیشه به هر کسی گفت. همه که درک نمیکنند. مرسی که
هستید!
شیر 2 لیوان
شکلات تلخ 40 گرم
مارشملو نصف لیوان
حالا اجازه بدید داستان
اولین برخوردم با "زهر مار" رو واسه تون تعریف کنم:
دقیقا یادم نیست چند سال پیش
بود؛ اما دقیقا صحنه اش توی ذهنم نقش بسته. رفتم بودم یه فروشگاه بزرگ خیلی شیک که
فقط شکلات های خیلی شیک برای فروش داره. در یک کلام: "بهشت"! چشمم به یه
بسته شکلات خیلی خاص افتاد. باز اصلا یادم نیست که اسم مارکش چی بود اما دقیقا
یادمه که وقتی جعبه رو باز میکردی، توش 10 تا بار شکلاتی سایز انگشتی کوچیک بود با
بسته بندی خیلی خوشگل که هر کدومش روش درصدی خاص نوشته شده بود. 99% 97% 95% 85%
70%. حالا من از بچگی شکلات های سایز انگشتی مارک "مرسی" رو امتحان کرده
بودم و عاشقش هم بودم. اگر امتحانش کردید حتما میدونید که "مرسی" بار های
شکلاتی سایز انگشتی ای داره که هر کدوم یه طعم آجیلی یا بالاخره یه طعم خاص و دوست
داشتنی ای دارند. بگذریم... تصور من از این بسته شکلات نه چندان ارزانی که خریده
بودم هم همین بود. تا اینکه... فروشگاه رو ترک کردم و سوار ماشین شدم و تو راه
شروع کردم به باز کردن اولین شکلات. چون خیلی کنجکاو بودم که بدونم اونی که روش
نوشته 99% ، چه طعمی داره؛ اول از همه همون 99 درصدیه رو باز کردم. سایزش انگشتی و
کوچیک بود؛ اما باز همون هم 3 تا خط برش روش داشت. با خودم گفتم " اینا منو
نمیشناختن که تصور کردم نیازی هست من این شکلات به این کوچیکی رو به سه قسمت تقسیم
کنم!" ولی خب شرط ادب این بود که مطابق دستور جلو برم! پس یک قطعه کوچیک از
اون شکلات کوچیک رو شکستم و گذاشتم توی دهنم. باز "دقیقا" تمام صحنه
هایی که اون لحظه داشت اتفاق می افتاد توی ذهنم حک شده: خیابونی که همیشه خیلی
خلوت بود، پر شده بود از موتور و ماشین و همه جیغ میکشیدند و بعضی ها هم لباس
هاشون رو در آورده بودند و توی هوا میچرخوندند... گویا بازی پرسپولیس و استقلال
بود و تیم این آقایون هم برده بود و این ابراز هیجانات ناشی از این میشد. واسه منی
که به عمرم بازی استقلال و پرسپولیس رو ندیدم غیر ممکنه بدونم کی برده بوده و کی
باخته بوده. اهمیتی هم نداره، آنچه خیلی مهمه اینه که من برای اولین بار توی
زندگیم "طعم زهر مار" رو چشیدم! یعنی باورتون نمیشه چقدر جا خورده بودم!
به حدی تعجب کرده بودم که ده بار نوشته های روی بسته بندی هاش رو خوندم که بدونم
آخه چرا این تا این حد بد مزه است؟!
و این ترتیب بود که دوست
معتاد شما برای اولین بار "اصل جنس" رو تجربه کرد!
یا بژارید بهتر بگم:
"اشل جنش"!
99% یعنی خود زهر مار. خود
خود زهر مار. خیییییلی تلخه. در حدی تلخ بود که کاغذش رو دورش پیچوندم و رفتم سراغ
پایین ترین درصد!
کی؟ من؟ نه بابا! این داستان
واسه خیلی سال پیشه! الان دیگه به حدی حرفه ای رفتار میکنم که 99% واسه ام حکم نقل
و نبات رو داره!
چیه تا حالا عاشق ندیدید؟ خب
حالا دیگه دیدید! ماها معروفیم به اعمال کورکورانه و احمقانه! بله متاسفانه!
حالا منو بیخیال شید. 99
درصد واسه یه آدم نرمال به هیچ عنوان مناسب نیست. منم پیشنهاد نمیکنم. ترجیحا با درصد های پایین تر کار کنید.
پس کاری که
شما قراره انجام بدید اینه:
شکلات رو خورد کنید و بریزید
توی ظرف... شیر رو در حدی که به جوش بیاد گرم کنید و بریزید روی شکلات...
پنج دقیقه بهش استراحت بدید.
و حالا با ویسک همش بزنید.
و برای اینکه به این هات
چاکلت یه حالی بدیم... یه مقدار مارشملو میریزیم توش.
ترجیحا مارشملوش خانگی باشه.
همش میزنیم تا یه کف خوشگل
روش ایجاد شه.
درجا میریزیمش توی یه لیوان
خوشگل و توی این هوای سرد زمستونی، داغ داغ میل میکنیم.
ترجیحا به جای ناهار! و
بعدشم دیگه شام نمیخوریم چون تا فرداش مغزمون تیر میکشه!!!
ولی نه! قرارمون این نبود که
من ریفیق ناباب باشه. پس توصیه میکنم که: "بچه ها این کار رو در خانه انجام
ندید"!
هات چاکلت دلوکس! با شکلات
خالص و مارشملوی خانگی با کیفیت بالا! بسیار ساده و فوق العاده سریع. یعنی از
"زهرمار" تا "لاکچری" فقط چند دقیقه فاصله وجود دارد!
قبل از اینکه بقچه ام رو
ببندم و صحنه جنایت رو ترک کنم اجازه بدید یه اعتراف دیگه هم بکنم. دیگه هر چی
باشه مجلس بی ریاست!
داستان از این قراره که:
چند ماه پیش نشسته بودم و با
لیانا سرگرم بازی بودیم که مهدی اومد سراغم و گفت: "مامان ما چرا زهر مار
میخوریم؟ مگه زهر مار کشنده نیست؟" . غافل از همه جا با تعجب فراوان و
ابروهایی که به آسمون رسیده بودند به بچه خیره شدم و گفتم: "یعنی چی که ما زهر
مار می..." و همون وسط، بقیه جمله ام رو قورت دادم و غش کردم از خنده. خیلی
شرمسار از این حرکت زشتم؛ به زور جلوی خنده ام رو گرفتم و خودم رو جمع و جر کردم و ادامه دادم که: "نه
مامان! این که ما به شکلات تلخ میگیم زهرمار، منظورمون این نیست که از سم مار
تشکیل شده. منظورمون اینه که خیلی خیلی تلخه". بعدشم یه بحث طولانی که از
حوصله این محفل خارجه، بین منو مهدی پیش اومد. ولی مخلص کلام اینکه من به خودم قول دادم دیگه
جلوی بچه به شکلات تلخ نگم زهر مار! و هرگز هم نگفتم.
اما شما فرق میکنید. آدم
همیشه میتونه به دوستاش چیزایی رو بگه که با دیگران نمیتونه مطرح کنه. خوبی داشتن
دوستای خوب به همینه. به اشتراک گذاشتن جملاتی مثل: "من امروز ناهار هات چاکلت
درست کردم با شکلات زهرماری. جات خالی خیلی هم حال داد!"
روز و شب شما خوش!
کپی برداری از مطلب مجاز نمیباشد. لطفا به همین صفحه لینک دهید. متشکرم