لگجي - كيپر


يكي از پستهايي كه خيلي وقته ميخواستم براتون آماده كنم همين لگجيه. لَگَجي يا كِيپِر در آشپزي كاربرد زيادي داره. حالا نه آشپزي ايراني بلكه معمولا آشپزي مديترانه اي. ولي من از بچگي كنار بوته هاي لگجي بزرگ شدم و چون سرتاسر باغ پشتي خونه ننه بهار و تابستان پر بود از بوته هاي لگجي؛  با بچه هاي داييم كلا تو همين بوته ها بزرگ شديم و محل بازيمون بود!
تا جايي كه يادمه ننه هر سال ترشي لگجي درست ميكنه. منم كه بچه خوش خوراك (!) همه چي دوست دارم. همه چي ميخورم!



از پارسال تصميم گرفتم كه امسال ديگه حتما از مراحل رشد لگجي تا مرحله ترشيش عكس بگيرم (يعني هر سال تصميم ميگيرم ولي امسال ديگه تصميمم جدي تر بود. يه كم پا رو تنبليم گذاشتم!)
مثل يه بچه مسئوليت پذير پاشدم رفتم تو حياط پشتي خونه ننه و شروع كردم به چيدن لگجي. اما دهني از ما سرويس شد كه نگو! در ادامه خواهيد ديد...



تصويري كه ميبينيد بوته لگجي رو نشون ميده كه يه تيكه كوچيك از يه بوته از بوته هاي لگجي اي هست كه تو حياط وجود دارند. يادتونه نشونتون دادم كه حياط خونه ننه قبل از عيد پر ميشه از توله؟ خب بعد از عيد هم پر ميشه از لگجي.

در پشت تصوير هم درخت "گل ابريشم" رو ميبينيد كه يه داستان ديگه است براي يه روز ديگه.



عكسها رو من به ترتيب رشد و گل دادن لگجي گرفتم و براتون تو اين صفحه گذاشتم اما تو اين فاصله كه عكسها رو ميبينيد يك توضيح اجمالي در مورد لگجي رو از ويكيپديا مطالعه كنيد بد نيست:



کَبَر، لگجی، لیجین، خاروک یا علف مار (نام علمی: Capparis spinosa) یکی از گیاهان است. کبر از راسته میخک‌سانان (Caryophyllales)، تیره کبریان (Capparaceae)، سرده کبرها (Capparis) است.
کبر گیاهی بومی مدیترانه، در آب و هوای مرطوب و گرم کشورهای قبرس، ایتالیا، یونان، آفریقای شمالی و برخی مناطق آسیا به عمل می آید.


کبر در ایران همچنین در بلندی‌های بالای ۲۵۰۰ متر در استان ایلام، پارس، بوشهر، کرمانشاه، خوزستان ، کهگیلویه و بویراحمد و یزد می‌روید(به اسم محلی یاردون در ایلام شناخته می شود). در منطقه نوجین از بخش های شهرستان فراشبند در جنوب غرب استان پارس یکی از مرغوبترین میوه‌های گیاه کَبَر که به زبان بومی به آن لیجین یا لگجی گفته می‌شود به دست می‌آید که بعد از تلخی زدایی از آن ترشی تهیه شده و یا به صورت خام وارد بازارهای شهرستانهای همسایه به ویژه کازرون می‌گردد.مرغوبیت میوه کَبَر یا لیجین در این منطقه می‌تواند بستر مناسبی را برای سرمایه گذاری حتی صادرات به کشورهای اروپایی فراهم نماید. باید خاطر نشان ساخت که ازین گیاه در شهر بدخشان افغانستان و هم در کشور های تاجکستان و ازبکستان می روید.این گیاه در استان کرمان شهرستان ارزوئیه فراوان یافت میشود و با نام دک و دهک شناخته میشود و همچنین در روستای سیمکوئیه در استان یزد از توابع شهرستان بهاباد نیز یافت می شود. کیپر یک جزء جدانشدنی از غذاهای ایتالیایی مخصوصاً غذاهای سیسیلی و جنوب ایتالیا است. از کیپر به وفور در انواع سالادها، سالادهای پاستا، پیتزا، خوراک‌های گوشتی و انواع سس‌های پاستا استفاده می شود.


کبر گیاهی بوته مانند است و دارای شاخه‌های چوبی باریک و دراز است که شاخه‌های کهنسال آن بی برگ ولی شاخه‌های جوان آن دارای برگ‌های کوچک، باریک و به درازای 12-4 میلیمتر و منتهی به نوک خار مانند است.
این گیاه ریشه بسیار سخت و بلند با پوست کلفت دارد که پس از خشک شدن از مغز چوبی آن جدا می شود. این گیاه ممکن است تا سی سال عمر کند.
میوه این گیاه کروی شکل (به درشتی یک گیلاس کوچک)، بدون تار و به رنگ سبز با خطوط موازی سبز و یا زرد کمرنگ است و درون میوه آن قرمز و پر از دانه های کوچک و لزج است.


این گیاه در پزشکی کهن یونانی و عرب مورد استفاده قرار می گرفته است. پوست این گیاه مزه ی تند و گس و اثر آرام کننده، معرق و نرم کننده دارد و در رفع سرفه و آرام کردن حملات آسم و دفع کرم کارساز بوده و در درمان دانه‌های پوستی سودمند است.شیخ الرئیس بوعلی سینا می فرماید: سپرز(طحال)را از ماده سودایی پاک کند و بعد از آن بهبود کامل حاصل شود. پرورده آن با سرکه و عسل دافع و خارج کننده سموم بدن و مدر سودا است.
ریشه کبر جهت بهبود فالج و برخی از امراض سیستم عصبی که ناشی از افزایش سردی و یا رطوبات است بسیار نافع است.


همچنین ترکیب آن با ادویه های معطر مانند سنبل الطیب، اسطوخودوس، اذخر و عسل تحلیل برنده و خارج کننده ترشحات لزج سینه است و چون قاطع بلغم است از این رو برای دردهای مفصلی و سیاتیک و نقرس چه بصورت خوراکی و چه ضماد آن نافع است.
ترشح ادرار و حیض را زیاد می کند و برای بازشدن خون قاعدگی در موارد قطع آن در زنان جوان مؤثر است و نیروی جنسی را افزایش می دهد.


من هميشه طعم لگجي رو دوست داشتم و از شكل گلهاش خيلي خوشم ميومد چون گلهاي خاص و خوشگلي داره. مخصوصا اوايل فروردين خيلي خوشگلن.



ولي متاسفانه لگجي از اون بوته هاي جنس خرابيه كه هر چي حشره است رو به سمت خودش جذب ميكنه. به عنوان يه بچه كوچيك از اين موردش اصلا خوشم نميومد و هنوز هم كه هنوزه اسم لگجي رو كه ميشنوم اولين چيزي كه توي ذهنم مياد يه چيزه و اونم: "مورچه سياه"



من از فروردين شروع كردم به عكس گرفتن از بوته هاي لگجي. عكسهايي كه از گلهاي بهاريش گرفتم خوشگل تر هستند اونها رو با موبايل گرفته بودم كه توي پيج اينستگرمم ميتونيد پيداش كنيد. لينكش هم سمت چپ اين صفحه وجود داره. يا اينكه ميتونيد توي اينستگرم خودتون هشت تگ #كيپر رو سرچ كنيد.


لگجي وقتي غنچه است خيلي ريزه و دو سه ميل بيشتر نيست. بعد كم كم غنچه اش بزرگتر ميشه و گل ميده و بعد گلش ميشكفه و تبديل به ميوه ميشه . ميوه كم كم رشد ميكنه و عين يه هندونه كشيده كوچولو ميشه.
چيزي كه در وسط اين تصوير مشاهده ميكنيد.


نميدونم چرا امسال بوته هاي لگجي آفت زده بودند. چيز عجيبيه اين اولين ساليه كه همچين چيزي ميبينم. من معمولا بهش ميگفتم بادمجون بم. چون آفت نداشت و هميشه هم پر از مورچه بود. مورچه سياه!



اين گل قرمزها رو تو بوته ها ميبينيد؟
داشته باشيدش تا بعد توضيح بدم.



خب پس رسيديم تا اينجا كه گفتم يارو هندونهه شروع ميكنه به درشت و درشت تر شدن.
بعضا از ايني كه در تصوير ميبينيد هم درشت تر ميشه.



اينكه ميگم هندونه دليلش اينه:
آخه توش هم عين هندونه است.
اولش كه كوچيكه توش سفيده يا سبز رنگه با دونه هاي ريز و سبز رنگ يا سفيد رنگ و كم كم كه رشد كرد توش قرمز رنگ ميشه با دونه هاي درشت تر و سياه رنگ.
و قشنگ با دست ميشه بازش كني و عين هندونه بخوري.
راستش رو بخوايد من اولين بارم بود كه ميچشيدمش.
هميشه ترشيش رو خورده بودم ولي خامش رو نه.
يه جورايي طعم نداشت. يه ته مزه شيريني داره با يه اسانس خاص كه مخصوص خود لگجيه. دونه هاش هم قابل خوردن نيست. يعني بايد يا تفش كني يا قورتش بدي. چون اگر بجويش خيلي تلخه و آزار دهنده.



يعني وقتي بهتون ميگم اين بوته ها حشرات رو جذب ميكنند منظورم همينه. همه جور جك و جونور تو اين بوته ها پيدا ميشه.


منم از فرصت سوء استفاده كردم. به بچه ام سوسك و كفشدوزك زنده نشون ميدادم.



و همينطور مورچه سياه!
اَه! تا اينا رو ميبينم ياد بچگيم ميافتم كه به خاطر مورچه ها نميتونستم واسه خودم گل بچينم. چون دستم پر از مورچه سياه گنده ميشد! يكي نيست به اين مورچه ها بگه شما رو چه به لگجي. بريد دنبال دونه اي چيزي...
آدم وقتي كوچيكه مشكلاتش بزرگه. چون الان كه رفته بودم لگجي بچينم دستم پر مورچه ميشد خيلي راحت از رو دستم پرتشون ميكردم پايين و به كارم ادامه ميدادم. ولي بچه كه هستي مورچه هم غول ميشه. يا شايد من بچه سوسول بودم؟ شايد!


خــــــــــــــــــــب... حالا ميرسيم به قسمت شرم آور ماجرا!
من همه اش همينقدر لگجي چيدم! فقط بايد ريزهاش رو ميچيدم ولي هندونه هاش رو هم چيدم. چند تا گل قرمز هم واسه تزئين انداختم تو كاسه كه هم كاسه رو پر كنه هم واسه ننه گلم گل برده باشم!


ولي اگر بخوام از خودم دفاع كنم... اولا كه هوا بس ناجوانمردانه گرم بود و شرجي شديد كه خيس آب شده بودم. دوما دست و پاهاي من و مهدي پر از خار شده بود و خون اومده بود. سوما اين بوته های بد جنس هرچي زنبور بود دور خودشون جمع كرده بودند و هر آن امكان داشت ناكارمون كنن.
حالا زنبور عسل جاش رو سره . هم ريزه هم بي آزار. ولي زنبور زرد خطرناك (گُنج) و زنبور قرمز فوق خطرناك (زنبور گاوي) هم دور بوته ها بود و عصباني شده بودند كه چرا ما آرامششون رو به هم زديم. و خلاصه خطر مرگ داشت.
به علاوه كه دستم پر از مورچه سياه شده بود . خيلي چندش آور بود.
و همينجا اثبات شد كه من بچه سوسولم. ديگه ادامه ندم بهتره!
ولي جدي ميگم اين زنبور گاويه آدم ميكشه. مخصوصا بچه كوچيك يه مامان سوسول! خلاصه همينقدر لگجي كافي بود.
آهان... از همه بدتر اينكه ننه از توي اتاق يه بند داد ميزد كه: "بسه تونه. مرديد از گرما. بيايد شربت آبليموي تازه براتون درست كردم..."
خلاصه بساطي بود. همين چهارتا دونه لگجي هم حاصل كار مشتركي بود از مهدي و آقاي شوهر و دايي جعفر و من! كوه كنديم!
ولي به حدي عرق كرده بودم كه روسريم رو اگر مثل "زبل خان" ميچلوندم رو سرم كلي آب ازش ميچكيد.



و اما ماجراي اين گل قرمزه كه قرار بود براتون تعريف كنم.
اين در واقع گل نيست.
اين همون يارو هندونهه هست كه خودش اينقدر درشت شده و رسيده كه از رسيدگي بيش از حد تركيده و منفجر شده و مورچه ها و زنبورها و كفشدوزك ها و ... توش رو خوردن و نتيجه اش شده اين.

خيلي خوشگله نه؟!


واااااي من يه كاسه بزرگ پر از لگجي چيدم!!!



لگجي ها اينقدر سبك هستند كه روي سطح آب وايميستن و آدم احساس ميكنه خيلي لگجي داره!
يا تلاش ميكنه كه همچين احساسي بهش دست بده!



و اما عمل آوريش:
لگجي ها رو كه چيديد بشوريد. و خيس بديد.
فرداش آبش رو عوض كنيد. و باز فرداش هم آبش رو عوض كنيد. سه چهار روز بايد آب روش بريزيد و آبش رو عوض كنيد تا تلخيش گرفته شه. آخه خيلي تلخه. دقيقا يه چيزي تو مايه هاي زهر مار!

من چون بايد همه چيز رو بچشم كه نچشيده از دنيا نرفته باشم (اين شعارمه!) يه دونه خيلي ريزش رو هم گاز زدم. يعني چشمتون روز بد نبينه از حياط پشتي تا توي تارمه رو چهار نعله ميدويدم كه خودم رو به آب برسونم. مهدي هم پشت سرم ميدويد كه: "چيكار ميكني ماماني؟ كجا ميري ماماني؟ منم ميام ماماني. منم ميخوام ماماني. اِه ! به به! آب بازي كنم؟...".


و البته آخرشم از فرط حرف گوش نكني يه دونه از لگجي هايي كه چيده بود رو ميخواست بخوره.
گفت: بخورمش ماماني؟
گفتم: نه مامان خيلي تلخه.
گفت: تلخ ميخوام ماماني!

اصلا اين داستان زندگي منه:
-          بخورم ماماني؟
-          نه مامان خامه.
-          خام ميخوام ماماني!
-          بخورم ماماني؟
-          نه مامان گرمه.
-          گرم ميخوام ماماني!
-          بخورم ماماني؟
-          نه مامان تنده.
-          تند ميخوام ماماني!

خلاصه بچه ام به سختي كشف كرد كه لگجي تلخه. جالبه گازش زد و دهنش تلخ شد و به روي خودش هم نياورد. فقط بعدش به همه توضيح ميداد كه نخورين تلخه! طفلي!




دو راه داريد.
يا شور بندازيد يا ترشي بندازيد.
يعني بعد از اينكه مرحله شيرين كردنش رو پشت سر گذاشتيد يا مثل وقتي كه خيارشور درست ميكنيد شور بندازيد يا اينكه ترشي درست كنيد. توصيه من به شما اينه كه ترشي درست كنيد. بعدا براي استفاده اش راحت تر خواهيد بود نمكش هم اذيتتون نميكنه.



خب من لگجي ها رو چيدم (يك عااااالمه!!!) و قرار شد ننه زحمت شيرين كردنش رو بكشه. و رفتم خونه. چهار روز بعد با يه شيشه كوچيك و يه بطري سركه برگشتم. ديدم اي دل غافل كه ننه من خيلي زرنگ تر از نوه تنبلشه و خودش يه ظرف كوچيك پيدا كرده و با سيب ترش و انگور و اين چيزا ظرفه رو پر كرده كه كم بودن لگجيهاي من مشخص نباشه!



من هم از ننه پرسيدم هم از ماماني خانم هم از مادر آقاي شوهر. براي ترشي انداختن لگجي اصلا استرس به خودتون راه نديد. يه كم سركه سرخ. يك حبه سير. كمي ادويه ترشي و كمي نمك ... همه رو با هم بريزيد توي بطري و بذاريد دو هفته بمونه. حتي اگر هيچي هم تو خونه نداشتيد فقط بريزيدش توي سركه و خلاص.
دو هفته بعد آماده مصرفه.


راه دومش اينه كه آماده بخريد.
بوشهر هميشه (تقريبا هميشه) ترشي لگجي براي خريدن موجوده. بازار ترشي فروشها. از كازرون هم ميارن چون ترشي لگجي كازرون معروفه. خيلي خيلي خيلي هم خوشمزه است.
فقط يه بدي داره. درشت هاش بيشتر از ريزهاشه. آخه درشتهاش دونه داره و نبايد دونه اش رو جويد. ولي ريزهاش واقعا خوشمزه است.

خارجيش هم هست. تو بوشهر همه جور جنس خارجي گير مياد. فقط يه بدي داره... قيمت خون باباشون رو ازت ميخوان. اگر بري توي يكي از فروشگاههاي خيابون نادر و بگي ترشي لگجي ميخوام كه ميگن: "برو بازار ترشي فروشها.". اگر بگي: " لطفا يه شيشه كيپر لطف كنيد." هم ميگن: "نداريم.". پس بايد چيكار كرد؟ خيلي جالبه! بهتره بدونيد كه در بوشهر شيشه هاي ترشي لگجي يا همون كيپر رو با نام "خاويار گياهي" ميفروشند!
الحق به قيمت خاويار هم ميفروشنش!!!



من يه شيشه كوچولوش رو براي اينكه كيفيتش رو ببينيد با قيمت مناسب يه جا پيدا كردم. همينطور كه ميبينيد دونه هاش ريزه. ولي از اونهايي كه من چيدم قدري بزرگ ترند. كمي بزرگ تر از دانه هاي ذرت.
در دنيا كيپر با توجه به سايزش قيمتش متفاوته.
هر چي ريز تر باشه پر طرفدار تره چون خوشمزه تره و براي تزئين غذاها هم شيك تره.



اگر ميخوايد خودتون كيپر بچينيد (هنوز امسال قدري فرصت باقيست. نشد هم انشالا سال بعد) غنچه نشكفته اش رو ميتونيد بچينيد. و بعد هم ميوه هاي خيلي ريزش. هر دو قابل ترشي انداختن هستند. و اگر ميخوايد از دونه هاي درشت ترش استفاده كنيد بايد مثل ننه همون موقع كه قراره شيرينش كنيد قبلش با چاقو نصفش كنيد كه داخلش كاملا شيرين شه و تلخيش گرفته شه و بعد اون رو هم ترشي بندازيد.

ترشي لگجي چه غنچه و چه ميوه چه درشت و چه ريز بسيار خوشمزه است. در حدي كه عضو ثابت سفره ناهار منه. بيشتر از هر ترشي ديگه اي دوستش دارم. حتما دنبالش بگرديد و بخريد و بچشيد.

همينطور كه گفتم كابرد زيادي در آشپزي داره و غذاها و سسها رو خوشمزه تر ميكنه. قبلا ازش استفاده كردم و باهاش آشنا بوديد. در آينده نيز در پستهاي ديگه انشالا خواهيد ديد. فقط يه تذكر كوچولو ميدم كه معمولا كيپر درشت رو خورد ميكنند و براي سس و پته ها مثلا تپناد ازش استفاده ميكنند و يا ريزهاش رو براي تزئين غذاهايي مثل پيكاتا استفاده ميكنند.

با تشكر فراوان از ننه عزيز و حاج آقا مهدي.


براي استفاده بهتر از كارگاه آشپزسازي لطفا مبحث سوالات متداول را به صورت كامل مطالعه بفرماييد
Print Friendly and PDF