کیک حسنی


خدمتتون عرض کرده بودم که من از همون ابتدا تو ذهنم برنامه ریزی کرده بودم که قراره هر سال برای تولد مهدی چی درست کنم (نه ماه زمان طولانی ایه واسه فکر کردن مخصوصا که شبها هم بیدار باشی. بعدشم البته تا بچه عقل رس بشه باز شب بیداریهای زیادی تو زندگی آدم واسه فکر کردن روی کیک تولد وجود داره!) خلاصه کلام اینکه من میدونستم قراره واسه کیک تولد سه سالگی حاج آقامون چی درست کنم... کیک حسنی!

کتاب "حسنی نگو یه دسته گل" محبوب ترین کتاب دوران بچگی منه و هر شعر و داستانی از ذهنم خارج شه این داستان تحت هیچ شرایطی از ذهنم نمیره و جایگاه ابدی داره! تمام دوران جنینی و نوزادی واسه مهدی روزی چندین بار داستان حسنی رو میخوندم (راستش رو بخواید بیشتر واسه خودم میخوندم تا مهدی) و مهدی هم علاقه خاصی به حسنی داره. اصلا بچه ام خود حسنیه!

و اما فعلا ببینید کیک سه سالگی مهدی یعنی کیک حسنی رو تا بعد توضیح بدم.
الهام گرفته از کتاب: "حسنی نگو یه دسته گل"
شعر: پورنگ
نقاشی کتاب: کیانوش



توی ده شلمرود،
حسنی تک و تنها بود.
حسنی نگو، بلا بگو،
تنبل تنبلا بگو،
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه.
نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ  زرد کاکُلی،
هیچکس باهاش رفیق نبود.
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه

باباش میگفت

- حسنی میای بریم حموم؟ 
نه نمیام، نه نمیام
- سرتو می خوای اصلاح کنی؟
- نه نمیخوام، نه نمیخوام



  کره الاغ کدخدا،
  یورتمه میرفت تو کوچه ها

- الاغه چرا یورتمه میری؟
- دارم میرم باربیارم، دیرم شده، عجله دارم.
- الاغ خوب نازنین،
سر در هوا، سُم بر زمین،
یالت بلند و پُر مو،  دُمت مثال جارو،
یک کمی بمن سواری میدی؟
- نه که نمیدم
چرا نمیدی؟
واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم
امّا تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!



غازه پرید تو استخر

- تو اردکی یا غازی؟
- من غاز خوش زبانم.
- میای بریم به بازی؟
- نه جانم.
- چرا نمیای؟
- واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب،
کنار جو، مشغول کار شستشو.
امّا تو چی؟
موی بلند، روی سیاه،
ناخن دراز، واه واه واه




در وا شد و یه جوجه دوید و اومد تو کوچه.
جیک جیک زنان، گردش کنان
اومد و اومد ، پیش حسنی:

 - جوجه کوچولو، کوچول موچولو،
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد، 

- قُدقُدقُدا
برو خونه تون، تورو به خدا
جوجه ی ریزه میزه
ببین چقدر تمیزه؟
امّا تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه.



حسنی با چشم گریون،
پا شد و اومد تو میدون:
 - آی فلفلی، آی قلقلی،
میاین با من بازی کنین؟
  - نه که نمیایم.
چرا نمیاین؟
 فلفلی گفت:
- من و داداشم و بابام و عموم،
- هفته ای دو بار میریم حموم.
-  امّا توچی؟

قلقلی گفت:
نگاش کنین.
موی بلند، روی سیاه،ناخن دراز، واه واه واه.



حسنی دوید پیش باباش:

 - حسنی میای بریم حموم؟
- میام، میام
- سرتو میخوای اصلاح کنی؟ 
- میخوام، میخوام 



حسنی نگو یه دسته گل
تر و تمیز و تُپُل مُپُل 


الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعی
با فلفلی، با قلقلی، با مرغ زرد کاکُلی
حلقه زدن، دور حسن




الاغه میگفت:
- کاری اگه نداری، بریم الاغ سواری.

 خروسه میگفت:
- قوقولی قوقو، قوقولی قوقو؟
هرچی میخوای، فوری  بگو
مرغه میگفت:
- حسنی برو تو کوچه.
بازی بکن با جوجه.
 غازه میگفت: حسنی بیا
با همدیگه بریم شنا



توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود...



اگه بدونید درست کردن این کیک چقدر برام لدتبخش بود؟! با وجود اینکه یک هفته کار برد و مهدی هم مرتب تو دست و پام میچرخید و آخر شبها دیگه سر درد میگرفتم ولی اصلا خسته نشدم و کلی خوش گذشت!

تصمیم گرفتم کل کیک رو با فوندانت کاور نکنم چون جماعت ما زیاد با شیرینی فوندانت حال نمیکنند. پس فقط شخصیتهای داستان رو با فوندانت کار کردم. و مثل این کیک تصمیمم بر این شد که به جای اینکه فوندانت رو رنگ کنم و شخصیتها رو بسازم بیام شخصیتها رو برش بزنم و بعد رنگ آمیزی کنم.



با درست کردن فوندانت شروع کردم.

مطابق دستور فوندانت رو تهيه ميكنيم. 




کتاب حسنی رو گذاشتم جلو روم .

قالب هایی که قرار بود کیکها رو توش بسازم رو هم روی هم قرار دادم (من معمولا ذهنی کار میکنم ولی گاهی هم بد نیست ویژوال باشه. اینطوری ابعاد بیشتر دست آمدم میاد)

و متناسب با سایز قالبها اندازه و ابعاد نقاشی ها رو تنظیم کردم چون توی خود کتاب سایزها بزرگتر بودند و نیازی نبود همه رو اینقدر بزرگ کار کرد و اصلا روی کیک جا نمیشد.



تمامی کرکترها رو روی کاغذ روغنی کشیدم و قیچی کردم.
این خودش یه فرایند طولانیه چون سایزش هم کوچیکه بیشتر طول میکشه.



روی سطح کار نشاسته پاشیده و خمیر رو پهن میکنیم (چون تکراریه من توضیح نمیدم. تمامی مطالب و نکات کار با فوندانت قبلا ذکر شدند. لطفا مبحث خمیرهای تزئینی رو  مطالعه بفرمایید)



طرح رو روی فوندانت منتقل میکنیم (تاکید میکنم که نکاتش قبلا شرح داده شده. لطفا مبحث خمیرهای تزئینی رو بطور کامل مطالعه بفرمایید)



دو تا چوب برای پایه کیک تاپر توی پاهای حسنی فرو میبریم.
و شروع میکنیم به نقاشی.



نکات مربوط به نقاشی با رنگ مخصوص خوراکی رو هم بارها توضیح دادم نیازی به تکرار نمیبینم.
اگر درمورد رنگ خوراکی سوالی دارید در سوالات متداول پاسختون رو میتونید پیدا کنید. همچنین سوالات مربوط به فوندانت و کرن سیروپ و گلوکز و گلیسرین. در کل باید خواننده ثابت و کوشایی در کارگاه آشپزسازی باشید تا بتونید از پس تهیه کیکهای مشابه این بربیاید چون تمامی نکات و ظرایف و فوتهای کوزه گری قبلا در پستهای قبلی گفته شده و موفقیت بسیاری از خوانندگان در تهیه کیکهای زیبا تاکیدی بر این سخنه. لطفا مطالب رو "با دقت" مطالعه بفرمایید.



فقط یه کار جدید اینبار میبینید که لازمه در موردش توضیح بدم:
دورگیری با رنگ سیاه.
من از یک قلم موی معمولی استفاده کردم و رنگ خوراکی سیاه. چون نقاشی توی کتاب حسنی یه دورگیری نسبتا ضخیم سیاه رنگ داره منم از قلم موی ظریف استفاده نکردم که خطوط دور کار تیره و قطور باشه که خود طرح جلوه پیدا کنه. کافیه دستتون به کار باشه یعنی اهل نقاشی باشید و دستتون موقع نقاشی خطوط ریز نلرزه. دیگه بقیه اش ساده است چون اصلا کل نقاشی این کتاب ساده و مختصر و مفیده. اصلا جذابیتش به همینه!
یک قلم مو رو مخصوص رنگ سیاه در نظر بگیرید یک قلم مو رو هم مخصوص رنگهای دیگه.



ابتدا رنگ آمیزی کنید و بعد از اتمام کار با قلم مو و رنگ سیاه کار رو دورگیری کنید.




چون نقاشی روی فوندانت رو قبلا  دیدید خیالم راحته که نکته مبهمی وجود نداره.
دیگه تمام شخصیتها رو دو سه روزه نقاشی کردم و توی سینی گذاشتم و سلفون پیچ کردم و آماده کنار گذاشتم.



منهای درختها و کیک تاپر حسنی که واجب بود کاملا سفت بشن. پس اونها رو روی توری قرار دادم که پشت و روش هوا بخوره. و بعد از اینکه کیک تاپر خشک شد پشتش رو هم نقاشی کردم یعنی حسنی دو رو کار شده!!!



از شب قبل از تولد باید کیکها رو آماده کنیم.

كيكهايي كه تحمل وزن رو دارند گزينه مناسبي براي كيكهاي چند طبقه هستند از جمله:

 من معمولا وقتی نیاز میبینم که سطح کیک کاملا صاف و تمیز و شیک باشه از باترکریم استفاده میکنم و نه خامه.
  ميتونيد از هر كدام از باتركريمهايي كه آموزش دادم استفاده كنيد:

 نیازی به توضیح مبسوط نیست خلاصه میگم که: کیکها رو لایه بندی میکنیم. یعنی بهش شربت میدیم و کرم و میوه لاش میذاریم و بعد لایه بعدی رو روش قرار میدیم و با کرم تزئین میکنیم.
 شيوه پوشش دادن يك كيك با باترکریم رو در اين پست مصور توضيح دادم كه ميتونيد مطالعه بفرماييد.

دو تا طبقه از کیک رو که در تصاویر مشاهده میفرمایید یک مرحله نهایی دیگه داره که باید بعد از سوار شدن کیکها روی هم با پلت گرم سطحشون صیقلی بشه.



در کل برای این کیک چهار طبقه :
من از سه برابر رسپی کیک ساده استفاده کردم.
و سه برابر رسپی باترکریم آلمانی.
چون هم کیکش کم شیرینه و هم کرمش. مهمونهای من اهل شیرینی زیاد نیستند من رعایت حالشون رو میکنم!

برای رنگهای پاستلی یعنی رنگهای ملایم کافیه از مقدار بسیار کمی رنگ خوراکی استفاده کنید یعنی به اندازه نوک یه خلال دندون.
من ترجیح دادم رنگ بیس کیکم ملایم باشه تا طرحها خودشون رو بهتر نشون بدن. به علاوه که رنگهای پاستلی رو خیلی دوست دارم!


و حالا اصل ماجرا :
تیکه های فوندانت نقاشی شده رو جلوی رومون میذاریم و به ترتیب داستان رو تعریف میکنیم!!!
فوندانت به راحتی روی باترکریم میچسبه و خودش رو محکم نگه میداره و جای نگرانی برای افتادنش نیست. و اگر هوا نخورده باشه نرمه و راحت دور کیک چیده میشه.




اگر میخواید فوندانت نرم بمونه خوب با سلفون لبه های ظرف رو بپوشونید و بذارید یخچال.
اگر میخواید فوندانت سفت بشه اجازه بدید زیر و روش در دمای اتاق هوا بخوره.



اگه به من بود که کیک رو همینطوری سرو میکردم چون یه کیک چهار طبقه با رنگهای پاستلی خیلی شیکه. نه؟!
ولی تولد من نبود تولد بچه ام بود. باید کیک رو برای یه سلیقه کودکانه آماده میکردم. (نه اینکه خودم بزرگ شده باشم! من بزرگ بشو نیستم خودتون در جریانید!)




همینطور که گفتم درختها رو اجازه دادم کاملا خشک بشن که خیالم راحت باشه محکم و استوار می ایستند.



کیک تاپر حسنی هم کاملا خشک شده بود و به راحتی چوبها رو توی کیک فرو بردم و حسنی با صلابت قله کیک رو فتح کرد!
تر و تمیز و تُپُل مُپُل !!!





و اما ماجرای حسنی من:
آقا این بچه ما تا  یک سالگی مث بچه آدم حمام میکردها... نمیدونم چرا یه دفعه شخصیتش از این رو به اون رو شد. هرچی بچه میبینی عاشق آب بازیه این پسرک من مثل گربه از آب میترسه. هیچ حادثه و اتفاقی هم رخ نداده که بگم تو ذهنش تاثیر منفی گذاشته. کلا بچه ام ... حسنیه!
این از حمام. موهاش رو هم عمرا کوتاه نمیکنه! اگه بدونید چه فیلمی داریم با این بچه. موهاش میشه بلند و فرفری و ...حسنی دیگه!
میگم: مامان بریم آرایشگاه روی اون صندلی خوشگله که شکل ماشین مسابقه ایه بشینی عمو موهات رو کوتاه کنه.
میگه: نه "توکا" نمیکنم.
میگم: مامان کوتاه کردن که درد نداره. خیلی خوشگل میشی آقا میشی.
میگه: نه مامانی نمیخوام. موهای بابا بزرگ رو "توکا" کنین.
اینم از موهاش. مهدی تا یک میلیون سال حاضر نیست ناخنهاش رو بدون گریه و زاری بچینه!
بلند میشه و زیرشم سیاه.
میگم: مامانی بیا خودم با این ناخن گیر خوشگله ناخنهات رو بچینم.
میگه: نه مامانی نمیخواد . بابا بزرگ ناخنهام رو "چینده".
میگم: اگه بابا بزرگ چیده پس این ناخنای بلند مال کیه؟
میگه: نه. نه. میدونی... بابا بزرگ فردا صبح "چینده". فردا مامانی. فردا.
و فردا هرگز نمیاد. این جملات روتین دو سالگیش بود. امسال چند جمله جدید داشت:
میگم: مامانی ناخنهات رو ببین چقدر سیاهه زیرش میکروب جمع شده. پسرم بیا اینجا مامانی برات کوتاهش کنه.
میگه: توکا نمیخواد مامانی. ببین...( درحالی که داره دونه دونه با نوک انگشتهاش روی ناخنهاش میماله ) ... تمیز شد. تمیز شد. تمیز شد...
و ده بار به ازای هر انگشت میگه: "تمیز شد."
و خب البته باز من با کلی گریه و اشک ریزان ناخنهاش رو "توکا" میکنم!


خودش همیشه میخونه: سرتو میخوای اصلاح کنی میخوام میخوام.
بعد من میخونم: حسنی میای بریم حموم؟ مهدی میای بریم حموم؟
میگه: نه مامانی حموم نمیرم .
 و اشکاش جاری میشه؟


مهدی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه!!!



فیلمی داشتم با مهدی تا این کیک این شکلی شد.
اولا که فوندانت میخواست که با وردنه کوچیک خودش روی تخته کار خودش پهنش کنه (آخه من از بچگی براش خمیر درست میکردم. عادت داره). بعد کاغذ و قیچی خودش رو میخواست که بچینه. بعد رنگ و قلم مو میخواست که نقاشی کنه. در پایان هم به این نتیجه رسید که : مامانی تو بیا رنگهای خودت رو بده به من رنگهای من مال تو . تو با اونا حسنی بکش!
و بچه ام هی میومد کنار مامانش که: "مامانی الان کجاشی؟ بخون.". منم همون قسمت از داستان رو که داشتم نقاشی میکردم میخوندم. باز میرفت و بر میگشت که : "مامانی الان کجاشی؟ بخون." و چون هنوز همون قسمت از ماجرا بودم باز همون مصرع های تکراری رو میخوندم! خلاصه اینکه یه صدباری ما شعر حسنی رو دو تایی خوندیم!

و نهایتا هم عکس العمل "حسنی" من موقع دیدن "کیک حسنی" خیلی جالب بود. در کل خیلی از کار راضی بودم و باید اعتراف کنم که برای دل خودم اینکار رو کردم بس که حسنی رو دوست دارم!


آهان یه ماجرای جالب هم از شب مهمونی تعریف کنم:
وقتی همه داشتند کیک میخوردند مهدی هم رفت کنار باباش که کیک بخوره.
گفت: بابایی من اون حسنی کثیفه رو میخوام بخورم.
آقای شوهر گفت: باشه بابا بیا بخورش.
مهدی کله حسنی با صورت نشسته و موهای بلند فرفری رو کند و تو دست گرفت و پرسید: بابایی اگه حسنی کثیف رو بخورم کثیف نمیشم؟
باباش با خنده گفت: نه بابا بخور کثیف نمیشی.

حالا جالبه که تو این چند روز قبل از مهمونی هم مرتب از من میپرسید که : "مامانی مهمونا منو دعوا نمیکنن؟". میگفتم : "نه مامان آخه چرا کسی باید دعوات کنه؟!"
نگو باباش بهش میگفته تو کثیفی مهمونا بیان دعوات میکنن!!! و با اجازه تون موقع فوت کردن شمعها همه به جای "تولد تولد تولدت مبارک" برای مهدی میخوندن: "موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه!!!"
جای همگی خالی بسیار خوش گذشت.



این از کیک. عکس شام مهمونی رو هم توی اینستگرم گذاشتم اگر ندیدید اونجا هست میتونید تشریف ببرید مشاهده کنید.
و اینکه ... یادتونه پارسال برای تولد مهدی نتونستم کیک چند طبقه درست کنم و به یه کیک کوچیک اکتفا کردم چون پام شکسته بود...امسال اینها رو یک دستی درست کردم چون با اجازه شما اینبار دستم شکسته بود! انگشت شست دست چپ. ولی چون میخواستم برم مکه ترجیح دادم نرم گچ بگیرم. و بعد که برگشتم دیگه کار از کار گذشته بود و الان دارم میرم فیزیوتراپی. استخونهای من دیگه عملا استخون نیستند. چیکار کنیم دیگه از فواید مادر شدنه!
اول تو شک بودم که میتونم یک دستی کیکه رو درست کنم یا نه. گفتم توکل بر خدا هم کیک درست میکنم هم یه شامی میدم. بچه ها میگفتن خودتو میکشی ولش کن بذار سال دیگه ولی با خودم گفتم تا سال دیگه کی مرده است کی زنده. پارسال قول امسال رو به بچه ها داده بودم و از پارسال به شوخی میگفتم : "اگه سال دیگه موقع تولد مهدی یه جاییم نشکسته باشه یه شام خوب بهتون میدم".
همیشه خدا رو شکر. اینم به خوبی و خوشی گذشت. سال دیگه هم انشالا که خیر است.
اگه یه جای دیگه ام نشکنه!!!



براي استفاده بهتر از كارگاه آشپزسازي لطفا مبحث سوالات متداول را به صورت كامل مطالعه بفرماييد
Print Friendly and PDF