سیب زمینی شیرین

1.jpg

امروز یه پست هیجان انگیز واسه تون دارم. هیجانش به خاطر اون ماده "خوردنیش" نیست. هیجان خاصش به خاطر تجربه متفاوتیه که داشتم. خیلی شیرین، بسیار خاص، کاملا به یادماندنی!

در سفری که سال گذشته مروارید جون به ایران داشتن؛ محبت کردن و برای من سیب زمینی شیرین آوردن.

پست امروز از اون سری پست هایی هست که در خصوص آشنایی با مواد غذایی خاص براتون آماده میکنم. سیب زمینی شیرین sweet potato یه چیز نامتعارفی نیست و در تمام دنیا خوردنش رواج داره. منتها در ایران بنا به دلایلی سیب زمینی شیرین کشت نمیشه. از دلایلش بی اطلاعم. ولی در هر حال اگر در میان خوانندگانم کشاورزان با ذوق وجود دارند (که قطعا وجود دارند) تولید انبوه سیب زمینی شیرین با توجه به خواص غذایی بسیار بالایی که داره گزینه بسیار منطقی و سودآوری هست. لطفا مد نظر داشته باشید.

سیب زمینی شیرین دارای گونه های مختلفی هست و به رنگهای گوناگونی هم وجود داره. رنگ هایی مثل : سفید، زرد، نارنجی، قرمز، صورتی، بنفش، بژ.

سیب زمینی شیرین همینطور که از اسمش پیداست طعم شیرینی داره. اما میزان شیرینیش در بین گونه های مختلفش متفاوت هست. شیوه خوردنش هم تقریبا مثل سیب زمینی های دیگه است. یعنی میتونیم کبابیش کنیم یا آبپز یا سرخش کنیم یا به صورت چیپس درستش کنیم یا هر چیزی که به ذهنتون میرسه. فقط طعمش متفاوته. خواصش هم بیشتره.


2.jpg

در این تصویر من سیب زمینی شیرین رو در دست گرفتم که شما متوجه سایز یه سیب زمینی نرمال باشید. البته خب سیب زمینی شیرین هم مثل بقیه سیب زمینی ها میتونه کوچیک یا بزرگ بشه.


3.jpg

همینطور که گفتم این سیب زمینی رو میشه به شیوه های مختلفی طبخ کرد. ولی آنچه در تصویر اول دیدید؛ به این شکل پخته شده:
ابتدا سیب زمینی رو به خوبی شسته و خشک میکنیم.

 فر رو روشن کرده و روی 210 درجه سانتیگراد قرار میدیم.


4.jpg

با کمک یک چنگال، سیب زمینی رو سوراخ سوراخ میکنیم.


5.jpg

بعد با برس کمی روغن زیتون روی بدن سیب زمینی مون میمالیم. که البته این مرحله اش کاملا اختیاری هست.

این شیوه برای کباب کردن همه سبزیجات میتونه به کار بره مثلا کدو و هویج و سیب زمینی و لبو و حتی شلغم. خیلی هم خوشمزه میشن. کافیه امتحان کنید.


6.jpg

بعد توی فویل میپیچیم و میذاریم توی سینی و میره توی فر به مدت 40 تا 50 دقیقه. البته زمان پخت، بستگی به سایز سیب زمینی داره. من ترجیح میدم بیشتر بپزمش که حسابی نرم و کاراملایز بشه. 
واسه هویج و کدو و لبو و شلغم هم همینطور. منو که میشناسید. دوست دارم همه چیز کاراملی باشه! بس که کارامل خوشمزه است!



7.jpg

و محصول نهایی! نرم و آبدار و خوشرنگ و شیرین و کاراملی!

اگر قبلا چشیدیدش که هیچی. اگر تا به حال نچشیدید باید بگم یه چیزی هست تو مایه های هویج و کدو حلوایی. دیگه بهتر از این نمیتونم توضیح بدم. باید امتحان کنید تا متوجه بشید. ممکن هم هست از طعمش خوشتون نیاد. امکانش خیلی زیاده!

بچه های من عادت به خوردن سبزیجات دارن پس از خوردن همه مدل سبزیجاتی لذت میبرن. شما هم تلاش کنید ذائقه بچه هاتون رو از همون اول به سمت صحیح سوق بدید. مخصوصا در مورد هویج و کدو حلوایی و هر ماده غذایی نارنجی رنگ، به خاطر داشتن بتاکاروتن.


8.jpg

خب حالا همه اینایی که تا الان نوشتم رو ولش کن! بذار بریم سر وقت قسمت هیجان انگیز ماجرا:

من دو تا سیب زمینی شیرین داشتم.

"یکیشو خودم خوردم، یکیشو دادم به زمین. زمین به من علف داد. علفو دادم به بزی. بزی به من ... ".

ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم. از بچگی عاشق این شعره بودم! هنوزم کتابش رو دارم. اصلا کتاب داستان های دهه شصت خیلی جذاب تر بودن. نه؟!

بگذریم.

سیب زمینی دومیه رو کاشتمش!


9.jpg

دقیقا عین پروژه کاشتن سیب زمینی وقتی که بچه دبستانی بودیم!

چهار تا خلال دندون.

یه لیوان آب.

یه سیب زمینی.

و شما یک جنگل سیب زمینی در خانه خواهید داشت.

بچه که بودم چقدر این کار خوشحالم میکرد.

هنوزم میکنه! احتمالا هنوز بزرگ نشدم!


10.jpg

این تصاویر مربوط به پارساله. 
لیانا که خیلی نی نی بود؛ هنوز هیچی از "هیجان" حالیش نمیشد. ولی منو مهدی هر روز میرفتیم سراغ سیب زمینی مون و کلی ذوق میکردیم. 
مسابقه میذاشتیم هر کی زودتر آب سیب زمینی ها رو عوض کنه. (میگم سیب زمینی ها، چون کم کم عیال وار شدیم و تعداد ظرف هامون خیلی زیاد شد!)


11.jpg

همینطور که میبینید جوانه ها خیلی سریع رشد کردن و تعدادشون زیاد شد.


12.jpg

ما هم دونه دونه از مامان شون جدا شون میکردیم و میذاشتیمشون توی یه بطری.


13.jpg

هر روز من از اداره برمیگشتم و مهدی هم از مدرسه. بعد مسابقه میذاشتیم که کی تند تر آب سیب زمینی ها رو عوض کنه!



14.jpg

همینطور که گفتم کم کم عیال وار شدیم. دیگه وقت کاشتنشون بود.


15.jpg

چند تا گلدون خیلی بزرگ خریدم.

اما آقای شوهر پیشنهاد داد یه دونه بشکه رو تبدیل به گلدون کنیم.

خودش بشکه رو با ابزار برید و من و مهدی پر از خاکش کردیم و جوانه ها رو کاشتیم.


16.jpg

یه توضیح در مورد برگ هاش بدم. این گونه از نژاد انگور به حساب میاد. واسه همین رونده است. یعنی خودش میتونه روی خاک حرکت کنه و ریشه بزنه. یا میتونه از دیوار بالا بره.

برگ هاش خوردنی هم هستند. خام یا پخته شده. ولی من از طعمش لذتی نمیبرم!


17.jpg

اینکه میگم رونده است یعنی این! آقای شوهر بشکه رو تو ورودی پارکینگ گذاشته بود و من هر روز با ماشین از روی همه این برگ ها رد میشدم ولی میبینید که پوستشون خیلی کلفت تر از این حرفاست!


18.jpg

و کم کم پاییز شد. و برگ ها شروع کردن به زرد شدن. دیگه وقت درو بود!


19.jpg

منم دستکش پوشیدم و با قیچی افتادم به جون ساقه های خشک شده سیب زمینی ها.


20.jpg

اینم صحنه جنایت.

مهدی کلی باهام دعوا کرد که : "تو یک مادر سنگ دل هستی. اینا حس دارن. دردشون میاد. چطور دلت میاد؟!".

معمولا از این جور جملات زیاد ازش میشنوم. جملاتی مثل: "تو یک کشاورز بی لیاقت هستی! ببین این کدو ها خشک شدن. فقط من بلدم که چطور باید مثل یک کشاورز خوب به گیاهان آب داد."

باور کنید تمام تلاشم رو میکنم که خودم رو جدی و ناراحت نشون بدم و تو روش نخندم که پررو نشه. ولی تو عالم کودکی خودش، جملات خیلی خنده داری میگه که تا هنوزم وقتی بهش فکر میکنم غش میکنم از خنده!


21.jpg

وااااااااااااااااای! یعنی فقط باید میبویدید و این صحنه رو میدیدید! اینقدر شیرین بود! اینقدر شیرین بود! ماه ها صبر و تلاش! و کله سیب زمینی هایی که از توی خاک بهت لبخند میزنن!



22.jpg

واسه تجربه اول بد نیست. نه؟!

کلی سیب زمینی ریزه میزه و چند تا دونه هم درشت، حاصل تلاش من و مهدی و لیانا و آقای شوهر. هر کسی به سهم خودش هر از گاهی مقداری آب به سیب زمینی ها میداد. گاهی هم دو تا وروجک در آبیاری زیاده روی میکردند و دعوا میشدند!


23.jpg

و البته سیب زمینی شیرین یه دو هفته ای فرایند "کیورینگ" داره که باید فراوری بشه تا طعمش شیرین بشه. که خوشبختانه ما تو بوشهر زندگی میکنیم و اینجا تا دلت بخواد هوا گرم و مرطوبه!

سیب زمینی ها رو، ریز و درشت پختم و خوردیم. حتی در زمان تنبلیم (که میدونید زیاد اتفاق می افته!) سه دقیقه گذاشتم توی مایکروفر و درجا خوردمش!

در کل باید بگم که تجربه اش شیرین تر از خوردنش بود.

با تشکر فراوان از مروارید جون برای خلق یک تجربه شیرین دیگه!

راستی این عکس آخریه رو  یکی دو ماه پیش گرفتم. بله! از نو توی همه گلدون ها سیب زمینی شیرین کاشتم! دوباره دارن تبدیل به جنگل میشن!

هر روز که از اداره بر میگردم مهدی و لیانا منتظرن که بریم پشت بوم و به گلدون ها آب بدیم. 
البته به قول لیانا: "پشتَم بون"!

با اجازه تون بیش از صد تا گلدون خریدم و یک عالمه گیاه کاشتم. بیش از 20 گونه گوجه. 8 گونه کدو. 4 گونه خیار. 5 گونه کلم. 4 گونه بادمجان. 4 گونه سیب زمینی. 6 گونه ریحان. 8 گونه کاهو و یک عالمه سبزیجات و صیفیجاتی که ممکنه اسمش رو هم نشنیده باشید. همینقدر بگم که از اول پاییز تا الان لیانا و مهدی هر روز گرفتار آب بازی و خاک بازی و شیطنت هستند. شانس آوردید من تمام تلاشم رو میکنم که به استوری گذاشتن در اینستگرم معتاد نشم وگرنه روزانه شاهد یک عالمه ماجرای عجیب غریب میبودید! باید ببینیم تا کی میتونم مقاومت کنم و استوری نذارم. اعتیاد چیز بدیه!


کپی برداری از مطلب مجاز نمیباشد. لطفا به همین صفحه لینک دهید. متشکرم
براي استفاده بهتر از كارگاه آشپزسازي لطفا مبحث سوالات متداول را به صورت كامل مطالعه بفرماييد
Print Friendly and PDF